کوی دهدشتی

کانون فرهنگی مسجد دهدشتی

کوی دهدشتی

کانون فرهنگی مسجد دهدشتی

ورود به مدینه

امام حسین علیه السلام می فرمایند 
مرگ با عزّت بهتر از زندگی در ذلّت است

ورود به مدینه 

بشیر بن حذلم (جذلم) مى گوید: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین(علیه السلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمه ها را برپا کرده و در آن جاى گیرند. آن گاه فرمود: اى بشیر! خدا پدرت را رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟
مطلب حاضر برگرفته از کتاب عاشورا ریشه ها و انگیزه ها تالیف حضرت آیت الله مکارم شیرازی میباشد وبنا به درخواست مولف نسخه برداری جهت استفاده شخصی مانعی ندارد،ولی هر گونه استفاده تجاری خواه در قالب نرم افزار یا چاپ کتاب منوط به اجازه از ناشر است

گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) (و ورود ما را) به مردم برسان بشیر مى گوید: بر اسبم سوار و با شتاب وارد مدینه شدم. هنگامى که به مسجد النبى(صلى الله علیه وآله)رسیدم صدایم را به گریه بلند کردم و آنگاه چنین سرودم:

یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها *** قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ

اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ *** وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناةِ یُدارُ

«اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین (آقاى شما) کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است.

پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد».

سپس گفت: این على بن الحسین(علیه السلام) است که با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند و من فرستاده او هستم تا ماجرا را به اطلاع شما برسانم.با این سخن، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر چهره هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت (...  فَلَمْ أرَ باکِیاً وَلا باکِیَةً أکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً أَمَرَّ عَلَى الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاةِ رَسُولِ اللهِ).

در آن هنگام شنیدم کنیزکى این گونه براى حسین(علیه السلام) نوحه سرایى مى کند:

نَعى سَیِّدی نـاع نَعاهُ فَأَوْجَعا *** فَأَمْرَضَنی نـاع نَعاهُ فَأَفْجَعا

فَعَیْنَیَّ جُودا بِالدُّمُوعِ وَاَسْکِبا *** وَجُودا بِدَمْع بَعْدَ دَمْعِکُما مَعا

عَلى مَنْ وَهى عَرْشَ الْجَلیلِ فَزَعْزَعا *** فَأَصْبَحَ هذَا الَْمجْدُ وَالدِّینُ أَجْدَعا

عَلَى ابْنِ نَبیِّ اللهِ وَابْنِ وَصیِّهِ *** وَإنْ کانَ عَنّا شاحِطَ الدّارِ أَشْسَعا

«خبر دهنده اى خبر مرگ مولایم را به من داد و دلم را به درد آورد و با آن خبر مرا بیمار کرد.

اى چشمانم، اشک بریزید و جارى شوید و باز هم پس از اشک، با هم اشک بریزید.

بر آن کس که بامصیبت او عرش  خداى جلیل به لرزه درآمد و (شاخسار) بزرگوارى و دین بریده شد

(سوگوارى کنید!) بر فرزند پیامبر خدا و فرزند وصىّ او، هرچند محلّ شهادت او از ما دور است».

 

آن گاه گفت: امروز اندوه ما را در سوگ ابى عبدالله(علیه السلام) تازه ساختى و زخم هایى که هنوز التیام نیافته بود، بار دیگر گشودى، سپس به من گفت: خدا تو را بیامرزد، تو کیستى؟گفتم، من بشیر بن حذلم هستم که مولایم على بن الحسین(علیه السلام) مرا به سوى شما فرستاد و او هم اکنون با خاندان ابى عبدالله(علیه السلام) و زنانش در فلان مکان فرود آمده اند.

* * *

بشیر مى گوید: مردم مرا رها کردند و به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راهها را بند آورده اند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمه ها رساندم. دیدم على بن الحسین(علیه السلام) هنوز داخل خیمه است، آن گاه از خیمه بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد.مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست; مردم از هر سو به نزد آن حضرت مى آمدند و او را تسلیت مى گفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد.

امام(علیه السلام) با دست به مردم اشاره کرد که ساکت شوند و مردم نیز آرام گرفتند، سپس این خطبه را ایراد فرمود:

خطبه امام سجاد(علیه السلام) کنار دروازه مدینه

ألْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِىءِ الْخَلائِقِ أَجْمَعِینَ، أَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلى، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوى، نَحْمَدُهُ عَلى عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَفَجائِعِ الدُّهُورِ، وَأَلَمِ الْفَجائِعِ، وَمَضاضَةِ اللَّواذِعِ، وَجلِیلِ الرُّزْءِ، وَعَظِیمِ الْمَصائِبِ الْفاظِعَةِ الْکاظَّةِ الْفادِحَةِ الْجائِحَةِ.

أَیُّهَا الْقَوْمُ! إنَّ اللهَ وَلَهُ الْحَمْدُ ابْتَلانا بِمَصائِبَ جَلِیلَة، وَثُلْمَة فِی الاِْسْلامِ عَظِیمَة، قُتِلَ أَبُو عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَعِتْرَتُهُ، وَسُبِیَ نِساؤُهُ وَصِبْیَتُهُ، وَدارُوا بِرَأْسِهِ فِی الْبُلْدانِ مِنْ فَوْقِ عامِلِ السِّنانِ، وَهذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتِی لامِثْلَها رَزِیَّةٌ.

أَیُّهَا النّاسُ! فَأَىُّ رِجالات مِنْکُمْ تَسُرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ؟! اَمْ أیُّ فُؤاد لا یَحْزُنُ مِنْ أَجْلِهِ؟ أَمْ أَیَّةُ عَیْن مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَها وَتَضَنُّ عَنِ انْهِمالِها؟! فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدادُ لِقَتْلِهِ، وَبَکَتِ الْبِحارُ بِأَمْواجِها، وَالسَّمواتُ بِأَرْکانِها، وَالاَْرْضُ بِأَرْجائِها، وَالاَْشْجارُ بِأَغْصانِها، وَالْحِیتانُ وَلُجَجُ الْبِحارِ، وَالْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ، وَأَهْلُ السَّمواتِ أَجْمَعُونَ.

أَیُّهَا النّاسُ! أَیُّ قَلْب لا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ؟! أَمْ أَیُّ فُؤاد لا یَحِنُّ إِلَیْهِ؟! أَمْ أَیُّ سَمْع یَسْمَعُ هذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِی ثُلِمَتْ فِی الاِْسْلامِ وَلا یُصَمُّ.

أَیُّهَا النّاسُ! أصْبَحْنا مَطْرُودِینَ مُشَرَّدِینَ مَذُودِینَ، شاسِعِینَ عَنِ الاَْمْصارِ، کَأَنّا أَوْلادُ تُرْک وَکابُلَ مِنْ غَیْرِ جُرْم اجْتَرَمْناهُ، وَلا مَکْرُوه ارْتَکَبْناهُ، وَلا ثُلْمَة فِی الاِْسْلامِ ثَلَمْناها، ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الاَْوَّلِینَ (إِنْ هَذَا إِلاَّ اخْتِلاَقٌ).(1) وَاللهِ لَوْ أَنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الْوِصایَةِ بِنا لَمَا ازْدادُوا عَلى ما فَعَلُوا بِنا، فَاِنّا للهِِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَة ما أَعْظَمَها وَأَوْجَعَها وَأَفْجَعَها وَأَکَظَّها وَأَفْظَعَها وَأَمَرَّها وَأَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما أَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، إِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام.

«حمد و سپاس مخصوص خدایى است که پروردگار جهانیان، بخشنده و مهربان، مالک روز جزا و آفریننده همه مخلوقات است. همان خدایى که (از سویى شناخت حقیقت او) آن قدر از ما دور است که گویا در آسمان هاى رفیع جاى گرفته و (از سوى دیگر با علم و احاطه اش) آن قدر به ما نزدیک است که گواه و شنواى سخنان در گوشى ما است. او را بر حوادث بزرگ، آسیب هاى روزگار، فجایع دردناک، رنج هاى سوزان، بلاهاى سنگین و مصیبت هاى بزرگ، خشونت بار، متراکم، شکننده و ویرانگر ستایش مى کنم.اى مردم! خداوندى ـ که ستایش مخصوص اوست ـ ما را به مصیبت هاى بزرگ و خسارتى جبران ناپذیر در اسلام آزموده است. (آرى) اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و خاندانش به شهادت رسیدند و زنان و کودکانش به اسارت در آمدند و سر مطهر آن حضرت را بالاى نیزه ها در شهرها به گردش در آوردند و این مصیبتى است که مانند ندارد!اى مردم! بعد از شهادت او، کدام یک از مردانتان مى تواند شادى کند؟ یا کدام قلبى مى تواند براى او محزون نباشد؟ یا کدام چشمى مى تواند گریه نکند و اشک نریزد؟ به یقین آسمان هاى هفت گانه با بناهاى محکمش، دریاها با امواجش، آسمان ها با ارکانش، زمین با همه نواحى و جوانبش، درختان با شاخسارهایش، ماهیان و دریاهاى عمیق، و فرشتگان مقرّب الهى و همه آسمانیان، بر شهادت او گریستند.اى مردم! کدام قلب است که در شهادت او لرزان نشود؟ یا کدام جگرى مى توان یافت که براى او نسوزد؟ یا کدام گوشى است که این حادثه بزرگ و جبران ناپذیر را بشنود و آسیب نبیند؟

اى مردم! ما طرد شده، آواره، رانده و دور از شهرها شدیم; گویا ما فرزندان اقوام غیر مسلمانیم، بدون آنکه جرمى کرده و یا کار ناپسندى مرتکب شده و یا ضربه اى به اسلام زده باشیم. هرگز این ماجرا (هاى دردناک) را درباره گذشتگانمان نشنیدیم «این تنها یک امر تازه و جدید است».به خدا سوگند! اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به این گروه سفارش مى کرد که با ما مبارزه کنند، آن گونه که درباره ما به آنها سفارش (به محبت) کرد، هرگز بیش از این نمى توانستند جنایت کنند; إنّالله وَإنّا إلَیه راجِعُون، از این مصیبتى که بسیار بزرگ، غم انگیز، دردناک، انباشته، ناهنجار، ناگوار و سنگین است.

در برابر مصائبى که به ما رسیده از خدا پاداش مى طلبیم. به یقین خداوند شکست ناپذیرو صاحب انتقام است».

 

* * *

پس از این خطبه، صوحان بن صعصعة بن صوحان(2) که زمین گیر بود ـ به خاطر آن بیمارى و (عدم همراهى با امام حسین(علیه السلام)) عذرخواهى کرد. امام سجاد(علیه السلام) نیز عذرش را پذیرفت و از او سپاسگزارى نمود و بر پدرش درود و رحمت فرستاد.(3)



1. ص، آیه 7.

2. پدر صوحان جناب صعصعة بن صوحان از اصحاب جلیل القدر و بلند مرتبه امیرمؤمنان على(علیه السلام)بود. امام صادق(علیه السلام) فرمود: آنها که با امیرمؤمنان على(علیه السلام) بودند جز صعصعة بن صوحان و یاران صعصعه کسى نبود که حقّ و منزلت على(علیه السلام) را به درستى بشناسد. مطابق نقل نجاشى او از راویان عهدنامه معروف على(علیه السلام) به مالک اشتر است (رجوع کنید به: معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 112). ولى درباره فرزندش صوحان بن صعصعة، چیزى در کتب تراجم و رجال ـ جز همین مورد ـ یافت نشد.

3.  ملهوف(لهوف)،ص226ـ230;بحارالانوار، ج45،ص 147ـ149 و مقتل الحسین مقرّم، ص374ـ375.
نظرات 1 + ارسال نظر
عادل .نوکر امام حسین دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام.....مرگز درست نوشته نشده....مرگ درست است...

باتشکر از دقت شمادوست گرامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد