کوی دهدشتی

کانون فرهنگی مسجد دهدشتی

کوی دهدشتی

کانون فرهنگی مسجد دهدشتی

واقعه ی روز یازدهم

عمر بن سعد ملعون شب یازدهم را تا ظهر روز یازدهم در کربلا ماند و بر کشته شدگان خود نماز خواند و آنها را به خاک سپرد. بعد از ظهر دستور داد: دختران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را بر شتران بى جهاز سوار کنند و غل بر گردن امام سجاد(علیه السلام) بزنند. آنها را مثل اسیران بردند و از قتلگاه عبور دادند.
وقتى چشم زنان به شهداء افتاد فریاد کشیدند و اشک ریزان خود را از شتران به زمین انداختند.
زینب کبرى(علیها السلام) چون نظرش به بدن مبارک امام افتاد، فرمود: السلام علیک یا ذبیحاً من القفا و سپس نعش برادر را به سینه خود چسبانید، عرض کرد: اختک لک الفداء یا بن محمد المصطفى و یا قرّة عین فاطمة الزّهراء بعد با صوتى حزین و قلبى دردناک گفت: یا محمداه صلّى علیک ملیک السّمآء این حسین توست که با اعضاى پاره پاره در خون خویش آغشته است، اینها دختران تواند که اسیر شده اند، این حسین توست که بدنش بر روى خاک افتاده.
حضرت سکینه جسد پدر را در بر گرفت، ناله زد و عرض نمود: پدر جان قتل تو چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد کرد، پدر جان بنى امیّه مرا در کوچکى یتیم کرد، بابا زمانى که شب مى شود چه کسى مرا حمایت مى کند؟ بابا گوشواره هایم را غارت و عبایم را ربودند.
کفعمى نقل مى کند که حضرت سکینه(علیها السلام) فرموده است: چون بدن نازنین پدرم را در آغوش گرفتم حالت اغماء به من رخ داد، در آن حال شنیدم که پدرم مى فرمود:
شیعتى مهما شربتم ماء عذب فاذکرونى *** او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى.(1)

عصر روز یازدهم اها بیت(علیهم السلام) را با حالت اسارت به طرف کوفه حرکت دادند. شبانه به کوفه رسیدند و آن بزرگواران داغدار و مصیبت زده را تا صبح پشت دروازه هاى کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد و مثل فرماندهى که از فتوحات خود خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.(2)
ـــــــــــــــــــ
1-حوادث الایام، صفحه 39.

2-تقویم شیعه، صفحه 30.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد